عادت عمومی این است که این نوع «یادداشت آخر» ستون های ویژۀ روزهای جشنواره، به نوعی «جمع بندی» اتفاقات و فیلم ها و جریان های قابل تشخیص در محصولات سالانۀ این سینما و برآیند قابل رؤیت آنها در این ویترین ده روزه اختصاص یابد. در این آخرین ستون «چند اتفاق ساده» هم قصد و هدف دیگری ندارم. وانگهی آن چه به نظرم در این جمع بندی اهمیت بنیادین دارد، بازخوانی فهرست کاندیداها و جوایز نیست. در مورد برگزیدگان، همیشه و در هر جشنوارۀ داخلی یا بین المللی، اما و اگرهایی می توان یافت و البته امسال واقعاً و انصافاً تعداد این موارد با در نظر گرفتن واقعیات عینی و گریزناپذیر موجود، از اغلب دوره ها کمتر است.
اما بنیادی تر از بحث های مربوط به تنور داغ «رقابت»، آن نگرشی است که در مدیریت سینمای کشور همچنان جریان دارد و اتفاقاً بیش از هر جایزه و هر برآیند مرئی و محسوس، بر سینمای این سال و سال بعد اثر خواهد گذاشت. شاید دوستان اهل خواندن و دنبال کردن بولتن ها و ویژه نامه های روزانۀ جشنواره طبق مراتب جذابیت و بخش های کنجکاوی برانگیز، جلسات پرسش و پاسخ فیلم ها یا گفت و گوهای عواملی که در روزهای جشنواره بخت های اصلی کاندیدا شدن در شاخۀ فعالیت خود به حساب می آمدند را بیشتر از بیانیه ها و مصاحبه ها و سخنرانی ها و مصاحبه های مسئولان جشنواره، خوانده و دیده باشند. اما واقعیت این سال ها این است که همین حرف های مدیران در گفت و گوهای مختلف و پراکنده شان، جایگزین آن پدیدۀ کشندۀ دهه های قبلی شده که عنوانش «دفترچۀ سیاستگذاری سالانۀ معاونت سینمایی» بود و همۀ باید و نباید ها به طور ظاهراً غیردستوری و در اصل با نگرشی قیم مآبانه، در آن برای فیلمسازان و باقی سینماگران، تدوین و تجویز و تعیین می شد.
امسال برای دنبال کردن رد این شبه دفترچه، حرف های حجت اله ایوبی رئیس سازمان سینمایی کارگشا و کلیدی است (شخصاً همان عنوان آشناتر و ملموس تر «معاون سینمایی وزیر ارشاد» را ترجیح می دهم؛ ولی متأسفانه یا خوشبختانه این سازمان فعلاً و ظاهراً رسمیت دارد). این که او از ابتدای جشنواره مدام از این که «سینما نباید قربانی مسائل سیاسی شود» می گفت و بعدتر هم تأکید کرد که «درصد اندکی از مردم دغدغه های اجتماعی دارند و درصد باز هم کمتری دلمشغولی های روشنفکری و باز هم درصد پایین تر و ناچیزی مسئلۀ سیاسی دارند و سینمای ایران باید به سراغ موضوع هایی برود که بیشتر از اینها دغدغه و علاقۀ مردم است»، مهعم ترین رگۀ قابل تشخیص در مجموعۀ این گفته هاست. این که شرایط اقتصادی دشوار، بن بست های عاطفی آدم ها بر اثر همین شرایط، ناهنجاری های فرهنگی و اجتماعی حاصل از همین بن بست ها و تلخی هایی که با برآیند این سه عامل، تمام سرنوشت آدم های این جامعه و این زمانه را زیر سایۀ خود و زیر سؤال می برد، برای ما رنگ و بویی از واقع نمایی و معاصرشناسی دارد؛ اما طبق گفته های رئیس سازمان سینمایی، از عوامل نگران کنندۀ سینمای این روزهای ماست.
نمی توانم با اطمینان بگویم این حرف ها از ممنوعیت این رویکرد معاصرنمایانه در سال آیندۀ این سینما خبر می دهند؛ اما در مورد نگرانی ای که فیلم های انسانی ملموس و قابل درکی مانند «خانۀ پدری»، «قصه ها»، «عصبانی نیستم!»، «خط ویژه» و «آرایش غلیظ» را با تصویر عینی و دقیقی که از سیر رو به نزول زندگی انسانی من و ما ارائه می دهند، «سیاسی» می پندارند، نگرانی ام قابل کتمان نیست. اولین و مهم ترین نکته ای که هر مدیر فرهنگی تاریخ شناس باید در این مسیر فهم کند این است که مرور هشت سالی که بر ما و این سینما و این سرزمین گذشت، تنها مرور فعالیت های یک دولت نیست؛ بازشناسی نشانه های یک دوران است.